۹/۲۷/۱۳۸۹

ما به نَفَس اعتقاد داریم

ریا نشود در این ایام محرم تا دلتان بخواهد مجالس مختلف رفتیم. از این مجالسی که مداحش آهنگ یک ترانه عاشقانه را گرفته و هر شب می خواند، تا مجالسی که روضه خوان سنتیش به قول شهید مطهری "زهرماری" قاطی روضه می کند ،ولو به قیمت کفر گویی که حضرت عباس خدا را تهدید می کند و خدا از ترس، مرده زنده می کند. از آن سبک برنامه ها که به قول بچه ها آخر برنامه هیئت تبدیل به ... می شود و مداحان چنان شوری برپا میکنند که هیچ کس نمیفهمد این نوای جاز نه از ساز که از حنجره آدمیزاد در میآید. یا از آن برنامه ها که شب روضه علی اصغر صدای گریه کودک شیرخواره پخش می کنند. یا از آن برنامه ها که مداحش چند مداحی دم دستی قاطی کرده و اوج هنرش به قول دوستی "سین" "سین" کردن است.

قاطی این همه برنامه یک روضه 10 دقیقه ای بود که بدجور به دل نشست. صبح تاسوعا  استاد رحیم پور ازغدی در انتهای سخنرانیش 10 دقیقه ای به ذکر فضایل حضرت عباس(ع) پرداخت. نه روضه خواند، نه صدایش محزون بود و نه مقتل خواند، فقط با ظرافت به ذکر و شرح چند روایت در باب حضرت عباس (ع) و حوادث روز عاشورا پرداخت. به من که حقیقتا چسبید! فکر می کنم بقیه جمع هم همینگونه بودند. به جرات میگویم آن 10 دقیقه برای من به همه دهه محرم می ارزید. 
میخواهم بگویم حادثه عاشورا که به تعبیر سید مرتضی آوینی خون پیکره حق در تاریخ است و پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریسته و مرثیه خوانده اند آنقدر اصیل و عظیم است که نیازی به این مزخرفات و حرکات سخیف ندارد. به قول استاد رحیم پور در همان برنامه، این تحریفات و کج روی ها چیزی به عظمت واقعه اضافه که نمی کنند هیچ، چیزی از آن نیز می کاهند. 

من که می گویم مداح اگر میخواهد مداحیش مفید باشد، باید نفس داشته باشد نه تکنیک "سین" "سین" گفتن، باید نفس داشته باشد نه توان افسانه سرایی کردن، باید نفس داشته باشد نه توان فیلم بازی کردن. این روزها در گودر میخواندم عالمی را که بر منبر میرفته است و روضه اش دو جمله بوده است که مردم امام حسین را کشتند، امام حسین را تشنه کشتند و آنوقت در جمعیت غوغایی به پا میشده و نمونه های مشابه آن را بسیاری دیده یا شنیده اند.
ما به نَفَس اعتقاد داریم، فکر می کنم خیلی ها با من هم عقیده باشند ...

۹/۲۰/۱۳۸۹

این روزها: کوفیان

این روزها که عزاداری میروی، وقتی در هر گوشه روضه دلت سوخت، آنجایی که از ته دل لعن کردی، کمی هم به کوفیان فکر کن! نکند فکر میکنی نمازشان قضا می شد؟ یا مثلا اهل جهاد نبودند؟ اصلا فکر میکنی چه چیز بیشتر از آن ها داری؟ می دانی چه عباد و زهادی بینشان بود؟ می دانی چقدر سابقه جهاد داشتند؟ می دانی بعضیشان چند بار برای خدا تا دل مرگ رفته بودند؟ .....
غفلت کرده بودند، از ولیشان جدا شده بودند، .....
از ولی که جدا شدند، دوباره غافل شدند ...
عافیت طلب شده بودند، حالا برای خوردن هر حرامی توجیهی داشتند، برای دل بستن به هر مقامی، برای دل بستن به هر فرزندی، برای هر هوسی ...
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زمان در مقابل سنت های تاریخ مفهوم کم اعتباری است. هر وقت از ولی دور شدی، عافیت طلب شدی، حرام خور شدی و ... یا خودت یا اهلت، خیمه می سوزانید یا به سوختنش راضی می شوید،  حالا فرقی ندارد 61 هجری قمری باشد یا 1388 شمسی ...

۹/۰۷/۱۳۸۹

Sounds like a plan ....

سلام:
قبل از هر چیز باید از دوستانی که در این مدت سراغی از این بلاگ گرفتن تشکر کنم.
راستش همانطور که قبلا هم گفتم چندان حس نوشتن ندارم علی الخصوص از جنس اون مطالب سابق. اصلا حتی از اون نثر هم بدم میاد، یک جورهایی دردآور است! جانت در می آید تا مطلبت را برسانی. انگار کلمات از درون، کل دستگاه گوارش نوشتاریت را خراش می دهند تا بیایند به سر انگشتان محترم تا آنها هم سر فرصت این موجودات عذاب آور را تایپ کنند. تازه مثل اون موقع ها که انشا مینوشتیم کلی مطلب جدید وسطش یاد آدم میاد. اصلا کلهم اختیار دار خودت نیستی.انگار یک چیز دیگر اختیار تو را در دست گرفته. همین پاراگراف را نگاه کن! درست تا همین جا چهار نوع نثر متفاوت را داخلش تشخیص دادم. به زور میخواهد به سبک قبلی بر گردد.دوستی کامنت گذاشته بود " کلا رسمش اینه که بنویسی تا حسش بیاد.هرچه بیشتر بنویسیم حسش بیشتر می آید. این را خودم تازه کشف کرده ام ... " مشکل من هم دقیقا همینجاست که حسش میاید البته همراه با زجرش!!! 
حالا این را بگزارید کنار بدبینی مفرطی که این روزها نسبت به رویه های قدیمی پیدا کردم. شاید بعدا در موردش نوشتم اما خلاصه این که شدید احساس میکنم که هدف را گم کرده و در قالب ها گرفتار شدیم.
از طرفی هم دلم نیامد این وبلاگ را همینطور فی امان ا... رها کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم از این به بعد بعضی مطالب مختلف و بعضا روزمره را اینجا بنویسم. کلا هم دیگر خیلی اهمیتی ندارد که مثلا بازدید کننده داشته باشد یا تحلیلی باشد و خلاصه از اینجور صحبت ها  ... 

پ ن 1: راحت بگم، از نظر من فاش نویسی های وبلاگی که این روزها خیلی هم مد است اصلا مال ما شرقی ها نیست و بهش فکر هم نمیکنم، باشد ارزانی خود غربی ها.
پ ن 2: البته بعضی وقتها وسوسه میشم این اکانت توئیتر رو دوباره راه بندازم و راه بیافتم از صبح علی الطلوع که از خونه زدم بیرون هرچی دم دستم رسید توئیت کنم و تازه، فرندفید و Buzz و فیس بوک و مای اسپیس و ... رو هم به هم کانکت کنم تا همه دنیا ازشون مطلع بشن. یحتمل با اتفاقاتی که یه صبح تا شب برای من میافته تعداد فالوور هام نجومی بشه ...وسوس است دیگه!
پ ن 3: مثلا فکر کنید به طورزنده داستان مفصل قاپیدن ته ساندویچ م.م و بردنش برای گربه دم در حوزه  بسیج رو با جزئیات منتشر میکردم که چطور با حسرت چشمش دنبال اون لقمه آخر ساندویچ بود ... :دی
پ ن 4: بقول یکی از این جک و جونورایی که خودمم یکیشون باشم: "...  بسه دیگه، تا کی خنده تا کی شوخی تا کی مسخره بازی ... "

۷/۱۶/۱۳۸۹

به بهانه چند عکس



1- یادش - نه به خیر – روزگاری که هنوز مادران شهید در این مملکت بودند که به لطف برخی زمامداران شهدای ما شدند خشونت طلب و خون شان شد هدر رفته و جنگ شان شد بی معنا و بازماندگان شان شدند سربار جامعه و یادشان شد سبب افسردگی جامعه و شدند آدم هایی که با وجودشان نمی شد در دنیای مدرن خود را تعریف کرد و این طور بود که شهدای ما شدند شهید بد ... و از لطف همان ها بود که آبراهام لینکن شد شهید، شهید راه آزادی، شهید بزرگ، شهید خوب، چون پدربزرگِ کدخدای دهکده جهانی بود، چون با صحبت کردن از او می شد در دنیای مدرن سر را بالا گرفت، تعریف شنید و زندگی کرد ... زندگی که نه، به نمردن در دنیای مدرن هم قانع بودند....

2- - یادش نه به خیر- روزگاری که قلب و دعا و محبت محرومین عالم – از کشمیر تا بوسنی، از جنوب عربستان تا قلب آفریقا، از لبنان تا آمریکای لاتین – جای خود را داد به کف زدن های مستکبرین و به جای آن که انقلاب را صادر کنیم رفتیم تا درب کاخ الیزه تا مدرنیته وارد کنیم و چقدر هم خوشحال بودیم که مستکبرین دوست مان دارند و حالا شده بودیم پسرخوب دهکده جهانی و وقتی به رسم دنیای مدرن توانستیم محرومین را نبینیم و پذیرفتیم که دنیا به دو دسته مدرن و متوحش تقسیم می شود که متوحش ها یا باید مدرن شوند یا از بین بروند دیگر وقت سواری دادن بود ...


3- البته انسان مدرن هم حق دارد. مادامی که سنجه ها و شاخص های ما شاخص های دنیای مدرن است، مادامی که پارادایم های ذهن مسخ شده ما پارادایم های دنیای مدرن است و جز آن نگرش دیگری نمی شناسیم، مطمئن باشید کمتر عقل سلیمی می پزیرد که راه صحیح چیزی به جز راه دنیای مدرن است، آن وقت کمتر عقل سلیمی مقاومت را درک می کند، تقابل ابدی استکبار و استضعاف را درک می کند ...

4- اگر چارچوب ها و بینش های عاشورا را بشناسیم، اگر پارادایم های انقلاب روح ا... را بشناسیم آنوقت می توان این عکس ها را درک کرد، می توان یک موی کوخ نشینان را به دنیای کاخ نشینان نداد، می توان یه حمایت از محرومین دل شاد شد، می توان زیر بار زور نرفت، می توان از زندگی به خورد و خواب و لذت های زود گذر راضی نشد ...

5- فرزندان روح ا... پیامبران روزگار آخرند. پیامبرانی که می خواهند انسان مسخ شده را که مدرن میخوانندش نجات دهند و مثل همه پیامبران می دانند که باید رسالت شان را از کجا آغاز کنند و کجا دنبال یارانشان بگردند، از همین کپرهای کشورهای زیر پونز نقشه ها، از همین ضاحیه و جنوب لبنان، از همین روستاهای اندونزی و مالزی و از همین کشمیر و از همین غزه ویران و ...

*******************************************
پ ن 1:  چند وقتیه اصلا تو خط نوشتن نیستم. امروز هم این چندتا عکس رو دیدم و مطالب چندتا از دوستان رو دیدم که در همین مورد نوشته بودند، حس مطلب نوشتن ایجاد شد!
پ ن2: کلا چی میخواستم بنویسم چی شد، مطلب خودش اومد ...

پ ن3: این عکس رو برای خودم میزارم. کم انتقاد ندارم اما آدم باید منصف باشه. این عکس خیلی چیزها رو یاد من میاره:


۷/۰۲/۱۳۸۹

روشنفکر نمای ایرانی همیشه تکراریست .......

ترزا لوئیز اعدام شد اما نترسید! ترزا لوئیس زن عقب مانده ای که به تشخیص دادگاه دو تن را برای کشتن همسر خود اجیر کرده بود در حالی اعدام شد که دادگاه نه به اختلالات ذهنی او توجه کرد و نه دو نفری که قتل را انجام داده بودند محکوم به اعدام کرد.
اما نترسید! هیچ نگرانی به خود راه ندهید! می توانید مطمئن باشید گروهی در این مملکت با همان قوت و عقیده ثابت که پیش از این داشتند کماکان عشق خود به ایالات متحده این سرزمین فرصت ها را حفظ خواهند کرد و بیش از پیش قطعنامه حقوق بشر را چراغ راه خود قرار خواهند داد و صد چندان در راه توسعه بیان مقدس لیبرالیسم و کاپیتالیسم خواهند کوشید و با نفرتی مضاعف حرکات ضد انسانی نظیر اعدام سکینه آشتیانی را - که پس از خیانت به همسرش، با کمک همدستش به طرزی فجیع شوهرش را کشته بود - محکوم خواهند کرد و خلاصه کلام آن که در راه این مبارزه مقدس از هیچ کوششی فروگزار نخواهند کرد ....
روشنفکر نمای ایرانی همیشه تکراریست .......


**************************************
پ ن: این روزها که اجلاس سران ملل متحد برپاست  و اکثر سایت های خبری بخشی از سر تیتر های خود را با احمدی نژاد پر می کنند، در ذیل نام ایران به راحتی می توان اخباری مربوط به ترزا لوئیز را مشاهده کرد. حتی اگر درgoogle news روی لینک های مربوط به احمدی نژاد کلیک کنید  می توانید عکس ترزا لوئیز را کنار عکس احمدی نژاد ببینید. اگر همت و توکل و تیزهوشی باشد، در مقابل مافیای رسانه ای جهان دست بسته نیستیم.

۶/۲۱/۱۳۸۹

خدا و صدای خنده ای که بلند است

روز عید فطر وقتی آن جمعیت عظیم نماز گزاران تهران را میدیدم، وقتی خیابان خیابان آدم میدیدم که چطور به حضرت آقا اقتدا کرده اند، با رکوعش رکوع می روند، با سجده اش سجده می روند و به این شوق آمده اند که در غیاب مهدی فاطمه، نایبش سید علی امام شان باشد در نماز به در گاه  خداوندی که "اهل الکبریا و العظمه" است و وقتی میدیدم صداهای از عمق جان را که " ابالفضل علمدار خامنه ای نگهدار " و در یک کلام میدیدم شکوه آن همه مومن میهمان خدا را که به حضرتش اقتدا کرده اند، ناگاه خیابان های تهران در دوران فتنه به خاطرم آمد و این که " ... تعز من تشا و تذل من تشا...".
.
یاد همان روزها افتادم که تمام جبهه استکبار و اذناب داخلیشان راه افتاده بودند تا با فتنه گری و فریب مردم عزت اسلام و نظام اسلامی را ببرند، بسیاری لغزیدند، بسیاری ترسیدند، بسیاری در غبار فتنه مبهوت ماندند،  اما آقای ما یک تنه مقابلشان ایستاد، هر چه داشت کف دست گرفت تا فدای اسلام و انقلاب کند ... 
 .


حالا عید فطر خیابان های تهران پشت سر مردی صف بسته بودند که مصداق " ...نرفع درجات من نشاء" بود. مردی که به واسطه استقامتش تجلی چندباره "تعز من تشاء" است .مردی که خداوند مهرش رادر قلب ملت جای داده است.
.
و حالا برای استکبار جهانی روسیاهی و رسوایی دیگری نزد ملت ایران و آزادگان جهان به جا مانده و بنیان جهانی مومنان که بیش از پیش مرصوص است.
.
روز عید فطر خدا می خندید، به همه آن ها که با زر و زور تزویر خواستند بنده صالح او را خوار کنند ....
روز عید فطر خدا می خندید، بلند هم میخندید، به بلندی همه آن هزاران صوت متواضع و خاشعی که می گفتند " ...الهم  اهل الکبریا و العظمه "...

۵/۱۵/۱۳۸۹

آقایان ! لا یجرمنکم شنئان قوم ...

1- سخنان جدید جناب مشایی را همگی کم و بیش شنیده اید. مغلوط و به زعم بنده غیر مسئولانه که جز خشم و صد البته افزودن بر حیرت ما نتیجه ای دیگر در پی نداشت و البته خوشبختانه بلافاصله موضع گیری های روشن گرانه ای در برابر آن انجام شد. اما هدف از نوشتن این مطلب نه جناب مشایی که برخی موضع گیری هایی است که در این مورد انجام شده است.

2- چه در این مورد، چه در سایر دسته گل هایی که جناب مشایی به آب داده اند، بالطبع بسیاری از انتقادات نیز به جناب رییس جمهور وارد شده  است که البته به حق نیز می باشند. لیکن در این بین بسیاری از دوستان مرز انصاف را پشت سر گذاشته و با ادبیاتی بسیار تند به جناب رئیس جمهور حمله کردند. البته این امر مسبوق به سابقه می باشد و حتی تا آنجا نیز پیش رفته است که در ماجرای معون اولی مشایی ، در اوج دوران فتنه، بودند کسانی که رخوت و سستی خود در مقابله با فتنه را، در مقابله با فتنه مشایی جبران کردند! به یاد دارم گروه هایی که علیرغم ادعای فراوان حرکتی قابل توجه از آنان دیده نمی شد، ناگهان شروع کردند به بیانیه و اولتیماتوم دادن که چنین می کنیم و چنان میکنیم و ...

3- آیه شریفه خطاب به مومنان میفرماید " ... لا یجرمنکم شنئان قوم الا علی تعدلو اعدلو هو اقرب للتقوا" ، " ای کسانی که ایمان آورده اید! مبادا دشمنی گروهی سبب شود که از عدالت خارج شوید. عدالت بورزید که به تقوا نزدیکتر است"

4- من به شخصه هم نوا با دوستانی که گفته بودند خدایا شر مشایی را از سر ما کم کن، آمین گفته ام. بسیار هم امیدوارم تا دیر نشده است جناب رئیس جمهور فکری به حال ایشان کنند، حمایت های ایشان از جناب مشایی را نیز نمی پسندم و برای آن توجیحی نیز سراغ ندارم اما حساب رئیس جمهور از مشایی را جدا می دانم. اگر مشایی یک خطای واضح در عملکرد رئیس جمهور است، ایشان ده ها نقطه قوت و حسن بزرگ هم دارند و همین امر سبب تحسین های مکرر حضرت آقا و سایر دلسوزان نظام از ایشان شده است.

5- اگر دوستان نظر من را نمی پسندند، ایشان را به بزرگانی چون آیت ا... جنتی، آیت ا... خاتمی ، حسین شریعتمداری و ... حواله میدهم تا راه انتقاد را از این بزرگواران بیاموزند. این بزرگواران انتقادات بسیار تند و صریحی نسبت به جناب مشایی داشته اند اما همواره در این میان مرزی را رعایت کرده اند و آن عدم راندن دکتر احمدی نژاد به چوب خطای مشایی بوده است و حتی همواره پس از این انتقادات زبان به تحسین و تقدیر از زحمات  دولت و شخص رئیس جمهور گشوده اند و این همان معنای آیه شریفه است که  اعدلو هو اقرب للتقوی ...

6- از منظر اخلاق اسلامی هم که بنگریم، اگر مومنی به هر دلیل به سمت خطایی و پرتگاهی رفت وظیفه ما بازگرداندن او آنهم با دلسوزی و از سر مسئولیت است، نه اینکه اگر حرف ما را نپذیرفت چنان عمل کنیم که بازگشت از آن خطا بر او دشوار تر شود.
 
7- دوستی گفته بود احمدی نژاد دارد به سرنوشت کروبی و موسوی دچار شود اما من فکر میکنم اگر اوضاع آنچنان که برخی دوستان ترسیم می کنند پیش رود، احمدی نژاد به سرنوشت خاتمی و ما به سرنوشت دوم خردادی ها دچار می شویم که  برخی حامیانش با او سر ناسازگاری گذاردند اما حالا همه حسرت فرصت از دست رفته را می خورند.

8- البته که ما اصولمان را فدای هیچ کس و هیچ چیز نمیکنیم، اما فراموش نکنیم که حکومت امری واقعی و تحت سنت های الهی جاری در طبیعت است. از این رو هر چند  نگرش آرمانی ضرورت خارج نشدن از مسیر است، اما در مقام ارزیابی باید واقع بین بود. ظرفیت های ایجاد شده و به فعل رسیده در دوره فعلی، احیای بسیاری از آرمان ها و گفتمان های انقلاب، جهش های صورت گرفته در عرصه های مختلف و ... هیچ کدام اموری نبودند که بتوان آن ها را از هر سیاستمدار و مدعی توانایی ریاست جمهوری انتظار داشت. فشارهایی که دولت فعلی در سیاست خارجی، سبک مدیریتی، و در غالب موارد در سیاست داخلی - علیرغم برخی موارد انتقاد برانگیز -  بواسطه ایستادگی بر اصول اسلام و انقلاب می دهد را هرکسی نمی تواند تحمل کند و البته فراموش نکنیم این دولت در دوره ای بر سر آرمانهای انقلاب پافشاری کرد که بسیاری از مدعیان امروز جرات دم زدن از آن آرمانها را نداشتند.